سه سال و نیمه ازدواج کردیم قبلشم نزدیک یکسال آشنا بودیم...تازگیا خیلیییییییی بداخلاق شده همش از متو خونواده ام توقع داره ما تا الان خیلی بهش رسیدیم فقط واسه اینکه حوصله جر و بحث ندارم به خدا تازگیا سر هررررررر چیییز کوچیکی خون به دلم میکنه و آزارم میده واقعا میخوام جدا شم چون دو تا خواهر مجرد دارم دستم بستس نمیتونم ...خدایا این مرد که به مهربانی و عاشقی زبون زد عام و خاص بود چرا اینجوری شده آخه
تا همین هفت هشت ماه پیشم خوب بود حتی...واسه من جونشو میداد از شمال میومد جنوب یه سر بزنه فقط . الان خیلی خون به دلم میکنه . هیچکاری هم واسه من نمیکنه و نکرده ها همه چیم خودمون دادیم گفتیم پسر خوب و کاریه و عاشقمه اما اشتباه کردم واقعا
از جایی عقده به دل نگرفته ؟ چون بعضیها حرف نمی زنن با اینکارا اذیت می کنن
خونه کامل سه خوابه با وسایل دادم کار دادم پول میدم دیگه عقده چی؟؟ناهار شام رخت لباس آماده....کلا واسه من فقط حلقه خریده عقده هم باشه من باید بگیرم. یه بارم به روش نیاوردم ...راست میگن به خدا هر کسی با هم قد و اندازه خودش