سه سال و نیمه ازدواج کردیم قبلشم نزدیک یکسال آشنا بودیم...تازگیا خیلیییییییی بداخلاق شده همش از متو خونواده ام توقع داره ما تا الان خیلی بهش رسیدیم فقط واسه اینکه حوصله جر و بحث ندارم به خدا تازگیا سر هررررررر چیییز کوچیکی خون به دلم میکنه و آزارم میده واقعا میخوام جدا شم چون دو تا خواهر مجرد دارم دستم بستس نمیتونم ...خدایا این مرد که به مهربانی و عاشقی زبون زد عام و خاص بود چرا اینجوری شده آخه
مرد باید از همه نظر از زن سرتر باشه مالی سواد و... واست دعا می کنم فقط بذار سه سال از عروسی ب ...
سه سال گذشته قربونت برم ...تا نه ماه پیشم خوب بود یه هو عوض شده لوس شده ....موقعی خواستم ازدواج کنم گفتم زشته چشمم یه جیب مردم باشه خدا رو شکر خودم دارم اینم که هیلی پسر خوب و کاریه من بهش از لحاظ مالی میزنم اونم همونو کار میکنه بیشتر میشه اما الان هر روز یه نق بیخودی جدیدی میزنه....بابام که اسم طلاق میاد همیشه استغفار میگه دیگه به حدی رسیده میگه آقا ول کن برو راحت کن بچمو