ما عقد کردیم
خیلی از خانواده شوهرم خوشم نمیاد
اجبارا تحملشون میکنم
شوهرمم هی میخواد خانواده منو قاطی خانوادش کنه ک من دوست ندارم
دو روز پیش ی تصادف بد داشتیم یکی از اعضا خانوادم حال روحیش خوب نیس بدنش کوفته شده استراحت میکنه
شوهرم مادرشو مجبور کرده ک مارو دعوت کنه
اینو نمیگه ولی میفهمم
خب نمیتونن بیان شرایطم خوب نیس
اینقدر اصرار کرد اخر گفتم از ما بکش بیرون فلانی حالش بده نمیتونه بیاد
از سادگیشه به خیال خودش میخواد ما رو دور هم جمع کنه
ولی من دوست ندارم