میخام برای شوهرم بنویسم دیگه دوستت ندارم

شوهرمن فقط همه غیر خودمو حق میده 

حداقل میتونست بگه چیز بدی که نگفتی 

یا بگه ناراحت نباش 

حالبه باز اومده جلو من میگه بخدا من اصلا نگفتم به شوهرم 

یعنی داداشت خودش از خودش داغ کرده داره حمایت می‌کنه وگرنه برادرم باید پاشو بکشه عقب بگه من نمیتونم 

خودتون باهم حل کنید نه اینکه تا کوچکترین حرفی میشه فورا بما میرسونه که چی مثلا 

ازبس حمایت می‌کنه زنش پررو شده 

همه دوست دارن شوعراشون اینجور براشون داغ کنه 

اما جلو غریبه 

تو وسایل ماشین که آورده بود بالا دوتا کاندوم دیده بودم 

اره باید کمتر محبت کنم مثلا هرروز می‌پرسیدم کی میای کجایی 

چشم انتظار بودم 

حالا نه دیگه 

دلیلش فقط خاطر جمع شدن از موندن من 

که هرکار میخاد می‌کنه 

رضایت من براش مهم نیس مثلا بی اهمیت ترین چیز  که میگم کچل نکن بهت نمیاد همه هم میگن ها 

اما می‌ره کچل می‌کنه 

خیلی چیزا دیگه 

نمی‌دونم انگار از محبتم خاطر جمعه 

اما یکبار اون نپرسید. مریض شدی خوب شدی 

یاکجایی 

چیکارکردی امروز 

نتیجه اون کار چیشد 

جواب بی بی چک چیشد 

اصلا در مورد من کنجکاو نیس 

چون خودم همیشه گفتم از احوال وکارام 

محبت کردم که بی محبتی نبینه 

توجه نشون دادم رابطه پیشقدم شدم اونم اومده سمتم 

میگفتم حرف نمیزنه من حرف بزنم که سکوت نشینه 

صحبت بامن براش تازگی نداره طاهرا

دوسال هست عقد کردن 

یک‌جوری قربون صدقه هم میرن جلو‌من 

انگار من حسودم دشمنم 

درگیرن دیشب میگم مگه من بدخواه شماهم دشمن شماهم 

چندروز پیش به زنش زنگ زدم کارش داشتم برای تبلیغ کارم میخاستم سفارش کنه چندجایی 

بعد جواب نداده 

یه مامانم گفتم تو صحبت عادی مون که اره خبر نداری ازشون 

تااینکه داداشم زنگ‌زده که چیکار داری باهاش 

خب میخای بمن بگو چون اخلاقش خاصه 

گفتم هیچی بابا چی میخام بگم مگه 

باز رفته مادرم گفته زنگ بزنه مامانم زنگ زده که چی میخای بهش بگی لراکه زود ناراحت میشه 

حالم بهم خورد دیگه بچه ها 

یعنی چی این کارا 

چرا اینقدر اینا ازش تحویل میگیرن 

مگه کیه اون 

چرا با رفتارشون نشون میدن که تو خیلی خاصی و کسی جرئت ندارد با تو جز سلام چیزی بگه 

اینا خودشون خراب میکنن وگرنه مادرم باید می‌گفت حالا مگه خواهرت چی میخاد بگه