2733
2734

یه پیر زن بود خیلی پیر بود فقط یه پسر داشت پسرشم میرفت سرکار من نمیشناختمش ولی یه روز که خواهرم خونه اجاره کرده بود محله خلوتی بود خواستم برم مدرسه دیدم یه پیرزن تو کوچه خورده زمین عصاش هم افتاده 

منم سیزده سالم بود رفتم جلو گفت دخترم برو پسرمو صدا کن تو مغازه میمونه منم گفتم خونت کجاس نشونم داد نزدیک بود مثه پر کاه بود زیر بغلشو گرفتم و بردم خونش تو مسیر تا خونه داشت دعای خیر برام میکرد


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بردم تو رخت خوابش که تو هال پهن شده بود دراز که کشید پسرش اومد داخل بچه ها تقریبا با اون سنم یه مرد میانسال برام تعظیم کرده بود انقدر ازم تشکر کرد که مامانشو اوردم داخل

2731
2740
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز