عمه عزیزم ۲۰ روزه که فوت کرده خیلی سخته خدا برا کسی نخواد
اره خود ازاري رو خوب اومدي
من از صبح حداقل ٢-٣ بار گريه ميكنم اگه بابام نباشه روزي حي سرم مياد
بعد فكر ميكنم احتمالا ديوونه شم برم ديوونه خونه
بعد فكر ميكنم ميگم به خودم بزرگ شدي عاقل باش زندگي همينه
دوباره ميرم فاز قبل
بعد ياد روزهايي كه سالم بود ميفتم ياد خاطرات ام دوباره خسرت و گره
خوش به حالتون
ما اکثر اطرافیان مثل مهمون مراسم رو اومدند و رفتند در حالیکه توی اون شرایط آنقدر آدم گیجه که نمیدونه باید چکار کنه در حالیکه یه عالمه کار توی زمان محدود باید انجام بشه
البته آدمهای خوب اطرافمون رو اون موقع شناختیم
سوگ عزیزت یه طرف، فشار کارها یه طرف
پدرشوهر من نصف شب تو خونه فوت شد . زنگ زدم ۱۱۵ نیومد . گفت زنگ بزنید امبولانس ارامگاه بیاد ببرتش . زنگ زدیم اومدن کاور کردن بردن . همون نصف شب فقط به برادرش زنگ زدیم اومد دیدیش . به بقیه صبح خبر دادیم که مزاحم همسایه ها نشیم . صبح هم حلوا درست کردم . یکی برامون کیک یزذی خرید لورد . با چای پذیرایی کردیم . کارهای مراسم و کفن و دفن هم فامیل انجام دادن . ما فقط گفتیم چی بگیرن برای پذیرایی
