با شوهرم داشتیم می رفتیم خونه مادر شوهرم بعد یه آقایی بود هی پشت سرمون بوق میزد میگفت برو دیگه مرتیکه عروس میبری شوهرم چیزی نگفت بعد دید شوهرم هیچی نمیگه دوباره چند تا بوق زد گفت گمشو دیگه سد معبر کردی راه رو بند آوردی کدوم خری به تو گواهی نامه داده
منم دیگه کلافه شدم به جای شوهرم سرمو از پنجره کردم بیرون گفتم ساکت شو
اونم گفت خودت ساکت شو زنیکه ی خ* راب
یهو نگاه کردم دیدم شوهرم مثل لبو سرخ شده .تو یه حرکت در ماشینو باز کرد پرید پایین یقه یارو رو گرفت باهاش گلاویز شد
با سر زد تو دماغش اون مرده هم نامردی نکرد با لگد گذاشت تو شکم شوهرم کتک کاری شد پیاده شدم پیرهن شوهرمو کشیدم
گفتم ولش کن بیا بریم
مردم هم ریختن تجمع کردن جداشون کردن .الان شوهرم زخم و زیلی شده مادر شوهرم داره براش چسب زخم و پماد آ ده می زنه به من چپ چپ نگاه میکنه
گفت نباید باهاش هم جوابی میکردی باید میذاشتی هرچی دلش میخواد بگه