پست های قبلیت رو خوندم عزیزم
بیا یه جور دیگه به قضیه نگاه کن
ازدواج زمانی خوبه که ادم درستی رو انتخاب کنی
خدات رو شکر کن اون آقا که خانواده اش دلشون باهات نبود رفت گم و گور شد
می دونی چقدر سخته ازدواج با همچین پسری...
من خودم یه همچین ازدواجی دارم
خواهر همسرم از همون روزهای اول ساز ناسازگاری زد با ازداجمون
من هی گفتم درستش می کنم
همه گفتن مهم پسره
مهم اینه پسره دوست داره
ولی خانواده هم مهمن
فک کن بری تو خانواده ای که تو هر مراسمی تو هر مهمونی تو هر مناسبتی زهرشون رو بهت بریزن چون آدم مورد علاقه شون نیستی
من تحصیلاتم از همسرم بیشتر بود، شغلم بهتر بود، وضع مالیم بهتر بود، خانواده ام پولدار تر و بهتر بودن از هر زاویه ای نگاه کنی من بالاتر بودم ولی این خانواده چنان منو تو هر مناسبت و ... ای خوار و خفیف کردن که با یادآوریش حالم بهم می خوره
هرچی عقده از زندگیشون داشتن سر زندگی من آوار کردن
اوایل می گفتم به جهنم ممکن خودم و همسرم هستیم
مگه کین مگه چین... یهو چشم باز کردم دیدم شدم یه ادم افسرده که هیچ خاطره خوبی از زندگی مشترک نداره
خدا دوست داشته که وارد اون زندگی نشدی عزیزم
الانم به فکر تلاش و پیشرفت خودت باش
ازدواج یه مرحله از زندگی هست تمامش نیست