لطفا نگین برو پیش مشاور میخام نظرات اکثریت رو بدونم بعد اقدام ب کاری کنم حالا یا مشاور باشه یا به زندگیم ادامه بدم یا هم جدایی رو انتخاب کنم
اول بدیاشو میگم
بشدت عصبانی و پرخاشگره موقع دعوا ولی نه کتک میزنه نه چیزی میشکونه
صب تا شب سرکاره ولی از آخر هیچ پولی نداریم و هروقت میگم پول میگه ندارم و موجودی کارتشو نشون میده
یکساله قراره ببرتم دکتر و پول بده کلاس ثبت نام کنم نمیده و کلا نادیده گرفته وقتیم بروش میزنم میگ خب بیا اخر هفته بریم دکتر دکتر پیدا کردی اصلاو باز آخر هفته میشه کلا فراموش میشه
برای کلاس هم همش میگ خب برو همین فردا چرا نمیری ولی خب کلاس پول میخاد و میگ ندارم
دوساله من گواهینامه رانندگی گرفتم و با عشق و ذوق ثبت نام کرده بودم و خوشحال بودم ازین ب بعد رانندگی میکنم
ولی ماشین نمیده دستم و هیچ تلاشی نمیکنه بم یاد بده منم خیلی پارسال اصرار میکردم بریم تمرین با هزارتا التماس راضی میشد بریم ولی هر جلسه با گریه و دعوا برمیگشتم خونه چون توهین میکرد بهم و سرم داد میزد حتی برای یک دست انداز کوچیک منم قید این آرزومو زدم چون روانم آسیب میدید
نمیزاره برم سرکار و من هرروز تو خونه افسرده تر و بی کفایت تر میشم من دانشجوام میگ باشه بعد دانشگاهت تموم شد برو ازمون استخدامی معلمی شرکت کن ( من متنفرم از معلمی :)
از قیافش خوشم نمیاد و خجالت میکشم برم بیرون باهاش حدس میزنم بیاین بگین مگ کور بودی موقع ازدواج باید بگم بله کور بودم من اون موقع ۱۴ سال بیشتر نداشتم و خام یسری حرفای عاشقانش شدم دوست نبودیم ولی موقعی ک خاستگار ی اومد تا یکی دوماه تو تل حرف میزدیم و کلا موقع خاسنکاری انقدر خجالت میکشیدم ک قیافشو توجه نکردم فقط عکسشو دیده بودم ک تو عکس خوب بود بنظرم ولی تو واقعیت فرق داشت
هرجا میخاد بره اول با من هماهنگ نمیکنه هماهنگیاشو میکنه بعد بمن میاد میگع
ما هنوز بچه نداریم ولی بارها بمن گفته بیا بچه دار شیم و دیگ خیلی پرو شدی هرچی هیچی نمیگم و این حرفا و من هرموقع این بحث میشه بشدت ناراحت میشدم و قهر میکردم
من روز ب روز ک میگذره احساس میکنم از پس بچه داری بر نمیام من هنوز کارا و مسئولیتای زندگی بهش عادت نکردم و تا شاید حداقل پنج سال دیگه امادگی بچه ندارم از ته دل ( ۲۱ سالمه)
دیشب تو دعوا با تنفر خاصی بهم نگاه میکرد ک سابقه نداشت و اولین بار بهم گفت شیطونه میگ طلاقت بدم برم پرتت کنم جلوی خانوادت💔
تو کارای خونه هم ک اصلا همکاری نمیکنه و من خدمتکارش شدم و بهانش اینه صب تا شب میره سرکار وقتیم تعطیله مدت طولانی میگه ولم کن میخام استراحت کنم
زندگیش شده ورزش ورزش صب تا شب ک سرکاره نیس وقتیم میاد اکثر وقتا اولویتش با ورزشه و میره ورزش میکنه و سالی یکی دو دفع اردوی ورزشی میره ب مدت چند روز
بازم هس ولی من حقیقتا دیگ مغزم قفل کرده و یادم نمیاد اگر یادم اومد میگم
من خیلی از آینده میترسم و میگم قبل اینکه بچه دار شدم جدا شم و میترسم پشیمون بشم ک اینکارو نکردم و اگ جدا بشم میترسم پشیمون شم ک جدا شدم کلا نمیدونم چیکار کنم با زندگیم
هستین و اگه خوندین ادامشو بزارم و لیست خوبیاشو بگم