اینکه باهاش تماس بگیری و پیگیر احوالش باشی و مرتب بهشون بدون دعوت سر بزنی و صمیمی باشی جزو وظایف عروسه؟ اگه عروسی رفتار رسمی تری داشته باشه جز در مواقع بیماری و ضرورت زنگ نزنه و بیشتر صبر کنه دعوت بشه بره عروس بدیه؟؟؟ یعنی ما صرفا چون همسر پسرشون هستیم پس یعنی حق خاصی به گردن ما پیدا کردن که انقدر طلبکارن؟
هیچ رنجی بالاتر از این نیست که خوشبختی رو نداشته باشید که میتونستید داشته باشید!
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ببین در واقع من همیشه میگم همون رفتاری رو با خونوادم همسرم دارم که انتظار دارم اون با خونوادم داشته ...
من فقط انتظار احترام رسمی همسرم به خانواده ام رو دارم اگر بیشتر انجام بده لطفه که میگم توقعی هم ندارم نه خودم نه خانواده ام اما همسرم و خانواده اش فکر می کنن چون من عروس هستم پس یه وظیفه متفاوت و خاصی نسبت به اونا دارم
هیچ رنجی بالاتر از این نیست که خوشبختی رو نداشته باشید که میتونستید داشته باشید!
من همسرم زیاد صمیمی نمیشه، جز مناسبت یا کار داشته باشه یا دعوت باشیم تماسی با خانواده من نمیگیره و کلا رسمیه. پس منم لزومی نداره جور دیگه باشم. منم مثل خودشم.
قطعا بزرگترن و احترامشون واجب ولی تا وقتی اونام احترام بذارن. زنگ زدنم خوبه ولی به اندازه مثلا دو س ...
بیشتر انتظار احترام دارن تا اینکه احترام بذارن و بین عروساشون هم زیاد فرق گذاشتن و میذارن و اصلا هم پشیمون نیستن. حالا به نظرت من اشتباه می کنم که فاصله می گیرم و معتقدم نباید توقعی از من داشته باشن؟
هیچ رنجی بالاتر از این نیست که خوشبختی رو نداشته باشید که میتونستید داشته باشید!
من اوایل صمیمی بودم الان اصلا. مثلا دوهفته ست ندیدمشون وزنگم نزدم. اون اوایل اگر چهارروز میگذ ...
من هم از این گلایه ها و قیافه گرفتن ها خسته شدم. واقعا اگر محبت خاصی بود خوب قطعا خود به خود اتفاق میفتاد آخه زنگ زدن و صمیمیت زوری چه فایده ای داره براشون من درکشون نمی کنم
هیچ رنجی بالاتر از این نیست که خوشبختی رو نداشته باشید که میتونستید داشته باشید!