2733
2734
عنوان

ماجرای زنداداشمو ودعا

147 بازدید | 10 پست

قصه ازاینجا شروع میشه که داداشم ازدواج ک کردن با کمک خانوادم صاحب خونه وماشین شدن

نمیگم همش پدرم بود ولی اصل کاری  واستارت اصلی ما بودیم

خلاصه اینا سریع صاحب خونه شدن

توی مراسمات مهم ما مثل عقدونامزدی یکی درمیون میومدن

یا مثلا منو یا خواهرمو پاگشا نکردن

این درحالی بود ک ما اصلا گله نمیکردیم وب رو نمیوردیم


بعد چندسال اینا یه مغازه زدن وحسابی کارشون گرفت

دیگه پزدادناشون شروع شد و اصلاااا مارو حساب نمیکردن 

توی ده سال دوبار اونم مسیرمون افتاد خونشون رفتیم


خلاصه تو اوج بودن که یه مقدارپول دست داداشم داشتن درحد خیلی کم وچون داداشم تازه ازدواج کرده بود نمیتونست بده

اینام هرررروز زنگ میزدن وفشارمیاوردن

سرهمین پوله خیلیی کم بین خودشون دعوا افتاد بدجورررر

زنداداشه انگار خیلیییی غر زده بود وبعد دعواش میشه وداداشمم ب روش میاره ک کسی رو راه ندادی و بخیلی وبرو خونه پدرت وخلاصه بیرونش میکنه

بعد روز بعدش زنش کلیدسازمیاره درو باز میکنه و ولی باز داداشه بیرونش میکنه

سه بار هم بابا دختره میبرش اشتی کنن ک داداشم زیر بار نمیره وخیلی جدی میگه فقط طلاق

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731

تواین ماجرا دخترداداشم تنها بود و مادرم ازشهردیگه پامیشه بعد دوهفته ک شکایت کردن ودرخواست طلاق دادن میره خونه داداشم وخلاصه بعد یع ماه اشتی میکنن ومنصرف میشن و یع سال باهمه قطع ارتباط بود پبعدیه سال زنگ زدعید دعوت کرد ماهم گفتیم بریم وکشش ندیم


حالا ما عید رفتیم خونه اونا

زنش به هرطریقی بود بحثو باز کرد و تحقیرهایی که شده بودو ماست مالی کرد

هرچقد ما میپیچوندیم که بحثو تموم کنه ولی خودش ادامه میداد ک بابام پشتم بوده ک طلاق بگیرم برام خونه خریده وبرام فلان کرده داداشت گریه کرده ک برگشتم و... تا شیش صبح هی گفت تا اینکه یه حرفی زد ک کاش کهمونی رو بهم میریختم ولی حیف نکردم.. 

گف میدونی چیع ما ازوقتی برگشتیم از خونتون چشم خوردیم فامیلاتون چش زدن من براهمین زیاد نمیام اونورا


حالللا بین طایفه خودش یه اشنا دارن ک چند شهر ب چشم شوری میشناسنش

منم گفتم والا ب چشم زدن باشه فلانی شهره عام وخاصه

گفت نههه مگه میشع فامبل من ب من چشم بزنن


گفتم با اون نگاه کردن دخترعمه ها چطور نمیشه

یادت رفته روز عروسی چطپر نگات کردن

گف اونا حسرت منو میخورن😐

بعد برگشت گف بعد بیست سی روز برگشتم خونم یه چیزاییی دیدم بهتررررع نگم

گفتم بگو خوب

گف نهههه 

گفتم حتما دعاا 

گف اره

گفتم خوب چی دیدی

گف یه استخون زرد توفریزر

گفتم ببخشید ها تواپن مدت قهرت کی اومده خونت

گف یعنی خواهرمادر من میان اینکارو کنن

گفتم پس حتما مادر من بوده چون اون اونجا بود


دیدم انققققد وقیحههه سکوت کرد😐


درخالی ک مادرم بعد درخواست دادنشون رفت خونش

2740

خلاصه عصبی شدم گفتم میدونی کار هرکسی بوده بااعث قهرداداشم با ما شد ک یکسال با هممون قهرکرد

دیدم چیزی نگف


الان بعد قطع رابطه ای ک داشت با ما کلا ورشکست شدن ودارایی هاشونو ازدست دادن

امروز زنگ زده مادرم گریه میکرد ک بیاخونمون وگرنه شوهرم سکته میکنه


تو خوشیاشون مارو حذف کردن ولی الان... 

بیشتر افراد اینجوری هستن دیگه ، به مامانت بگو به خاطر داداشت بره سر بزنه ، ولی زن داداشت عجب سلیطه ا ...

میریم ومیایم

چون خودش فهمید نمیتونه خانوادرو حذف کنه و دبگه کمتر گیر میده


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز