چشم افتاد به هدیه های بچگیام که مونده بود تو خونش، بهش گفتم ظرفامو بده گفت یادگاری شماست نمیدم 😑گفتم بسم الله اینهمه ظرف و ظروف مامانم دستته چی چیو یادگاری، خلاصه یکم گذشت گفتم اصلا نمیخوام بدی دیگه، بابام گفت اونارو نمیدی حدقل چن تا چینی قدیمی های مامانشو بده منم گفتم نه دیگه نمیخوام من اون ست ناصر خسرو رو میخواستم که نداد، بعد زن بابام گفت بیا این چینی هارو ببر انگار کارد رفته بود تو شکمش با حرص داشت حرف میزد 😑دخترش میگفت نه مامان اینارو نده من دوسشون دارم، چند تا جا سسی قدیمی چینی بودن درسته به هیچ دردم نمیخوره ولی تنها مونده های زندگیم از بچگیامه، به دفتر خاطرات و اسباب بازی هامم رحم نکرده همرو ریخته بود دور 😔به زور چند تا عکس از بچگیام با بابام رو تونستم پیدا کنم بابامو خیلی دوس دارم ولی حیففففف از من دوره دست اون زن عفریته ش هست
مامان پسر کوچولو❤️بعد شش سال نازایی و کلی درمان خدا این هدیه زیبا رو بهم داد👼🏼تجربه چهار بار ای یو ای و یک دفعه ای وی اف ناموفق در راه درمان نازایی ناامید نشین و با توکل بر خدا جلو برید🙏🏻
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
به جای ننر بازی و نمخوام گفتن جهیزیه مامانتو جمع کن بیار. اگه بازم خواهر و برادر از مادر یکی داری بین خودتون تقسیم کن اکه هم نداری همش مال خودت. وارث مامانت شمایی نه زن بابات!
فداتشم مادرم زنده س، نه آخه واقعا پرروعه بعد به خواهرم میگه سری بعد اینو نیارید خونه ی مارو جارو میکنه 😑بجه پررو تو همه چیز مارو جارو کردی والا خیلی رو داره بخدااا