امشب قراربودهموببینمدوتارفیقمبارلاشونبودن
منماونکنارنشستهبودم
بعدیهساعتکهمنومنتظرگزاشت اومد
دوتاپسرلاشی افتادندنبالمنواون اینمگفتمننمیخامابرومبرهنمیام
بعدشاونلاشیارفتنبهشگفتن مچشوگرفتیم با پسره اخه منچیکابهاوناداشتم
حالامخودشرفتبیرونبارفیقاش
اعصابمخوردع همش منبایدگریهکنمحالمبدشداونطوریشنیست