نمیدونن چیبگم تا وقتی پا جای کسی نذاشتیم حق قضاوت نداریم منم طلاق گرفتم ولی نتونستم از بچم بگذرم الان ۱۰ساله بچه پیش منه ولی هر وقت نگاش میکنم دلم براش کباب میشه چون مثل بقیه نه مسافرت میریم نه عید دیدنی نه مهمونی همیشه خدا طفلی خونس
از روزیکه جدا شدیم تا به امروز پدرش نیومده دیدنش با زنش خوشه و صاحب یه بچه شده بچه من طفلی انگار از بته به عمل اومده بود اون مادر نامردشم ننیگه پسرم برو بچتو ببین
از بچه هات نگذر گناه دارن
تا به امروز هزار بلا پسرم سرم آورده اما اگر هزار بارم به گذشته برمی گشتم از بچم نمیگذشتم بازم ورش میداشتم
مادری یعنی سوختن و ساختن