امروز بعد از ظهر بارون گرفته بودمن کار دادگاهی داشتم داشتم برمیگشتم سوارتاکسی شدم
بعد من داشتم با راننده ک پیرمرد بود صحبت میکردم 😕گفتمتا ظهر چه افتابی بود حالا بارون شد بچه ام سر مانخوره خوبه
اخه کاپشن تنش نبود
گفت اره بابا جان باید حواستو جمع کنی همیشه همراهت بزار هوای بهار معلوم نمیکنه ی هو بارون میزنه
من نوه هام و مدام ب پسرموعروسم میگم مراقبت کنن خرج دکتر گرونه
من اومدم بگم خرج دکتر بخوره تو سرم بچه ام مریض نشه
گفتم خرج دکتر بخوره تو سرت 😂😂😂بچه گناه داره مریض بشه
ی دفعه فهمیدم چ غلطی کردم دیگنمیشد جمع کنم حرفمو😂😂😂