خدا به دلت صبر بده....
حسرت من که عذاب وجدانی شده که آرومم نمی ذاره ، اینه که دوران کرونا بود، و بچه شیرخوار داشتم، و فک کردم دو سه روز اول نباید برم پیشش، ار کجا می دونستم به اینجا می رسه....
البته خودم از دلم خبر دارم، وحشتم بیش تر به خاطر خودش بود، من همسرم راننده تاکسی بود و همیشه فکر می کردم ناقل کرونا هستیم، به خاطر همین تو روزای اوج کرونا، حتی وقتی گفتن بیماره، من باز ترسیدم برم پیشش... بخدا بیشتر به خاطر خودش
هیچ وقت از خودم نترسیدم.....
ولی دیگه چ فایده داره