نمیدونم از زندگی چی میخوام یه مدت قهر بودم دلم خونه زندگی خودمو میخواست حالا چند هفته ای میشه برگشتم شوهرم گفت به شرطی قبول میکنم برگردی که دیگه نری خونه پدرت قبول کردم الان واقعا دلم تنگه مادرم گاهیی میاد خونه مادرشوهرم همو میبینیم ولی دلم برا بوی خونه پدرم تنگ شده دلم برا دوره همی های پنجشنبه هامون تنگه
چرا هیچ وقت از زندگیم راضی نیستم همیشه یه بهانه پیدا میکنم برا غصه خوردن
فازت چیبود قبول کردی؟
اصلا بااین اخلاق گندش مبخواستی چیکار
یعنی چی پیش خانوادت نرو مگه عهد بوفه
چجوری با همچین آدمی که همچین منطقی داره زندگی میکنی؟
تاپیک شما قدیمیه اما من احساس کردم بهت اینو بگم خوبه
راضی نیستی چون واقعا شرایط خوبی نداری
مثلا تو خونه مادرت موقع قهر قطعا راحت نیستی هر طور حساب کنی معذبی
خونه خودت هم خب نمیشه که خونه مادر نرفت یا فقط روزهای خاصی بری واقعا اینطوری سخته
امیدوارم راه زندگیت رو پیدا کنی و خوش باشی
اگه اهل دعا خوندن هستی روزی سه تا سوره مزمل و یک یاسین بخون فوت کن تو آب فقط یاسین رو به هر مبین که رسیدی بازم فوت کن
اون آب رو تو کتری نریز همین تو پارج بریز سعی کن شوهرت هر روز ازش بخوره
هر روز هم باید بخونی
یه خانمی میگفت این کارو کرده تا نزدیک ۴۰ روز شوهرش از این رو به اون رو شده.
عزیزم من ۲۰ شب نماز شب خوندم التماس خدا کردم خودش راه درست رو نشونم بده یه نشونه مثبت خلاصه یه جور که دلگرم بشم حواسش بهم هست دریغ از یه نشونه فک کنم دیگه خدا منو فراموش کرده ولی بازم حتما اینو امتحان میکنم از امروز شروع میکنم تا چهل روز میخونم شاید خدا نظری کرد ممنون ازت که گفتی کاش حداقل لجبازیش کمتر بشه
انشالله درست میشه
کاری نمیشه کرد
اما همیشه و همیشه توکل به خدا کن بلاخره یه روزی جواب میگیری . سوره یس و مزمل عالیه روزی ۱۰۰۱ یاودود هم بگو نزدیک اذان مغرب ۳۶۰ یانور .صدقه هم بده خیلی کم . انشالله زندگیت روز به روز بهتر میشه عزیزم
