2777
2789
عنوان

روز پدر من....

99 بازدید | 6 پست

پدر بزرگم فوت کرده بودن مراسم داشتیم روستا ک نامزدم بخاطر یسری مشکلات دوس نداشت برم من از صبح‌ داشتم پک برا مهمونا درست میکردم دادم مادرم برد با خواهرم رفتن روستا من و بابام‌خونه بودیم برادر و خواهرام از شهر دیگه اومده بودن اول خواستن بیان خونه ما خونه بهم ریخته بود خواهرام و زنداداشم اینطورن ک اگر میومدن میدیدن خونه اونطوری بهم ریختس کلی حرف پشتمون میزدن منم به بابام گفتم پاشو تو برو خونه اونا(اون خواهرم از زن بابام هستن)بابام پاشد رفت خونه اونا بهم نگف تو‌تنهایی بیا بریم توام من نمیرفتم ولی انتظار داشتم بگه 

ایشالا ک خیره

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بابام رفت خونه زن بابام اینا بعد رفتن خونه اونیکی خواهرم ک خونش شهرمونه بعد زنگ زدم بهش جواب داد با لحن تند نگف ولی یکم خشک و بیحوصله گف ها گفتم‌ها؟گف بگو گفتم هیجی نون بگیر قعط کردم بعد دوباره زنگ زدم خطش اشغال بود ولی منو‌جواب نداد دلم گرف نشستم‌گریه کردم وقتی اومد خونه فهمید گریه کردم یکمی مهربون برخورد کرد ولی خب...

ایشالا ک خیره

دلم‌گرف از رفتاراشون ....

نمیشد بگن منم برم؟هالا من یجوریم هرجقدر اینا بمن بدی کردن من بازم خوب بودم همیشه هیچوقت تلافی نکردم کاراشونو .... 


ایشالا ک خیره

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز