سلام خوبید من ازدواج کردم یه خواهر بزرگتر خودم دارم 33 سال تو خونه با مادرم زندگی میکنه پدرمم فوت شده یه برادر هام عاشق شد ازدواج کرد بچه دار شد بعدش طلاق گرفت الان 6 سال طلاق گرفته 38 سالشه اوضاع زندگیشم داغون ماشینش فروخت خونه نداره بچشم پیش مامانم خورد وخوراکشم پیش مامانم ولی همش میاد خونه ما بامامانم وخواهرم جنگ ودعوا همش از مامانم پول میخاد و میگه من شکست خوردم من پیر شدم هر زنی هم واسش پیدا کردیم میگه من خوشگل میخام همش میگه خونه رو بفروش بده به من خواهرمم که چیزی میگه میزندش من ازدواج کردم ولی همش فکرم اونجاست استرس دارم میترسم یوقت خواهرم یه جاش بزنه ناقص. بشه مامانم سکته کنه خیلی ناراحتم نمیدونم چیکار کنم
معتاده؟ زنش روی چه حسابی بچه رو سپرده به این آدم و خودشو آزاد کرده؟ کسی که دست روی خواهرش بلند میکن ...
نه معتاد نیست فقط خیلی قلدره همش دعوا زنش بهش خیانت کرد بدبختش کرد از همون اول که خواستیم بگیریمش هرجا رفتیم گفتن این خانواده خوب نیستن اصلا ازشون زن نگیرید اخه زنش مطلقه بود شوهر سابقش به داداشم گفته بود منکه از دستش راحت شدم داداشتو بدبخت میکنه ولی داداشم گوش نداد با قلدری ودعوا رقت گرفتش بعدشم دوبازه بهش خیانت کرد و گذاشت رفت. حالا همش میاد مامان وخواهر منو میزنه میگه من شکست خوردم من پیر شدم یعنی همین الان مامان وخواهرم زنگ زدن میگه اومده اونجا خواهرم زده ورفته. حالم اصلا خوب نیست خیلی نگران خواهرم ومادرمم
فقط به هیچ عنوان مادرت خونه شو نفروشه وگرنه بدبخت میشه لطفابهش بگو
همه همین میگن اخه مامانمم که بازنشستگی نداره زیر پوشش پدرش حقوق 3 تومن میگیره خرج همه رو میده حالا اذیتش میکنه میگه کسی به من زن نمیده خونه رو بفروش بده من. میخام برم خونه وماشین بگیرم تا زنم بدن وظیفه تو که بدی خیلی خیلی اذیت میکنه کلافه شدیم خواهرم همش از خونه فراری از ترس این که میاد خونه دعوا میکنه منم میترسم میگم دختر یوقت کسی بهش اسیب نزنه اتفاقی نیوفته نمیدونم چیکاروکنم همش توفکرشونم خیلی ناراحتم