بعد سالی باردارشدم هنوز سونوی قلب نرفتم ای وی افی ام نمیدونید با چ بدبختی و بعد چقد شکست باردارشدم شوهرم هفته پیش از ذوق بارداری من، امید ب زندگیش زیادشده مهمون دعوت کرده
از صبح مامانم اومده تا ظهر بعدم خواهرم اومده ولی همش در حاله اموزش دادن هستم ک چیکار کن چیو خاموش من مثلا استراحتم اینااومدن کمک... بیشتر قلبم داره وامیسته ک ب خواهرم بگم زیر خورشتو خاموش کن اینقد نمک بریز اینقد کوفت.... اعصاب ندارم