امشب بحثی بین منوشوهرم پیش اومد بشدت حالم خرابه...
قبلا با خدا حرف میزدم...ی مدت مینوشتم... ی مدت خود شوهرمو مجبور میکردم بشینه گوش بده ب حرفام... ولی دیگه هیچییی حالمو خوب نمیکنه... نمیدونید الان چقدرررر احساس تنهایی میکنم
احساس میکنم غریب ترین آدم دنیام. بی کس ترین
خیلی بده دلت برا خودت بسوزه
بچم کنار خوابيده وگرنه دوست داشتم دیگه بیدار نشم یا پاشم برم ی گوشه یه هفته بمیرم برا خودم
وای ک چقدر داغونم