خدا نکشتت ما اردیبهشت میرفتیم شمال اقا بهدجاده که افتادیم ماشین های با کلاس اومدن اطرافمون حالا من بهدخودم دلداریرمیدادم و فلان
یهو دیدیم یهذماشینه اومددگقت ماشین از پشت دود میده
هیچی دیگه از وسط راه تا خود شمال ما دنده خلاص رفتیم و من با شالم صورتمو میپوشوندم که کسی نبینه برگشتنی هم اخر وقت دراومدیم تا بتونیم دنده خلاص برگردیم هیچی دیگع جونم بهت بگه اون موقع کلی حرص خوردیم و خجالت میکشیدم ولی وقتی یادمون می افته انقد میخندیم
ابحی من مهم اینه دلت خوش باشه من برادررشوهرم انقد پول دارع و ماشین خوب داره ولی به شدت نیاز به ارامش روحی داره
زندگیش همیشه رو هوا بوده و الانم داره طلاق میگیره