سبام عزیزانم
با پسری دوست بودم(مامانم و خواهراش و باباش از رابطمون خبر داشتن درواقع نامزد بودیم یجورایی)مامانش دوسال پیش فوت شده و باباش به طرز عجیب یک ماه بعدش زن میگیره اونم زن دائم و بعد مرتی بازم طور عجیبی خونه کوچکی واسه زنش میخره و ماشینش ب نام خانومش میزنه و طلا میخره خواهرای نامزدم رابطه خوبی با زن باباشون ندارن (نامزدم یکسال و نیم باهاشم خیلی خوبه اهل قهر نیست قهرم بکردیم نهایت یکی دو روز) اما یکبار چندمرت پیش ما زنباباش و باباش رو دیدیم فرداش نامزدم بیدلیل کات کرد و بعد دوماه خودم رفتم منت کشی و اخرین بار هم زنباباش رو یکماه پیش دیدیم و بازم بطور عجیبی ۲ساعت بعدش نامزدم بیدلیل رفت و کات کرد تا الان کاتیم😭😭😭😭نمیدونم طلــ..ـسم و دعا میکنه یا چشمش شوره و قدمش سنگین هروقت مارو میبینه اینجوری میشه بیدلیل مامزدم میذاره میره😭😭😭😭تروخدا بگیم چیکارکنم؟یک خانومی هست که اهل روستا هست و خیلی معتقد (مذهبی نیستا خیلی اهل قران و دعا هست نمیدونم چجوری بگم متوجه بشید) نمیخوام تهمت بزنم یا تو گردن خودم بکنم شاید کاری نکنه یا چشمش شوره که اینجوری میهش اما داره دیوونه میشم چیکاربکنم؟؟؟😭😭(بابای نامزدم مشکلی نداره ک بخوام بگم رفته به باباش چیزی گفته)