اعصابم خیلی خورد شده ما ۵_۶ سال پیش اومدیم خونه بخریم نشد که بخریم طلاهامم فروختم مفت کسی نبود قرض بده بهمون خونه بخریم شوهرم زنگ زد به داداشش گفت با پولم چیکار کنم خونه ام که نشد بخرم برادرشوهرم ۱۰ سال اینا بود تو بورس بود اون موقع بعده ۳ روز برادرشوهرم زنگ زد به شوهرم گفت پولتو بده واست سهام بخرم چند برابر سود میکنی ماشینم نداشتیم اون موقع میتونستیم بخریم ولی فکر وذهنمون شده بود خونه خریدن خلاصه بعده ۳ سال اینا که سهام خیلی رشد کرد ما تصمیم گرفتیم خونه بخریم شوهرم به داداشش گفت چقدر شده پولم ما ۵۰ تومن داده بودیم بهش گفت ۳۳۰ تومن شده شوهرم گفت باشه سهامو بفروش پولمو بده اول هفته ام بود سهاممون با خودش بود اون خودش سود میلیاردی کرده بود طمع کرد نفروخت گفت بذار داره سود میده تا اخر هفته وایسا بعد میفروشم خلاصه کم کم سهام شروع کرد به ریزش اونایی که تو بورس بودن میدونن دقیقا از همون موقع استارت ریزش خورد بعده ۱ هفته گفت نمیتونم بفروشم تو صف نمیره چون ریزش کرده خلاصه هر روز هی کم وکمتر شد سهاممون ...
به شوهرمم گفت خودمم ضرر میلیاردی کردم شوهرم خیلی ناراحت شد ولی داداشش هی وعده داد نه بذار دوباره میره بالا خلاصه تا سال بعدش وایسادیم هیچ تکونی نخورد پولمون شد ۱۰۰ وخورده ای یکی از برادرشوهرامم ۱۰۰ میلیون ۲ سال پیش داد سهام بخره واسش پوله اونم سوخت شد همینجوریشم رفت وامد نداشتن دیگه جنگو دعوا شد برادرشوهرم گفت ازت شکایت میکنم قرار بود سود کنم ضرر کردم شوهرمم دعواش شد گفت من پولمو با خواست خودت دادم گفتی سود میکنی سود کردم گفتم بفروش نفروختی الان شده ۷۰ تومن بعده ۵_۶ سال