سلام خوبین ببینید دیشب مادرشاهرم سبزی کوکویی خریده بود گفت بیا بسته بندی کنیم منم رفتم برا خودشدوبرابر من میریخت منم برا خودم میریختم خیلی کم هر بسته آخرش گذاشتم همه رو تو کیسه ادمد از مال من برداشت واس خودش ازدیشب دلم کار میکنه همش میگم برم پس بدم بهش وقتی راضیی نیست من فقط ۴ بستمو بیشتر ریختم میگفت بسته بزرگات بدش به من منم اون لحظه گفتم برا سبزی پولو میخوام کاش میدادم وقتی انقدر گداست شوهرش ازوم بدتر باورتون میشه ما عروسا یادمون میست آخرین بار کی رفتیم خونش شام یا نهار خوردیم بماندحتی دلشونم برا بچه هاش تنگ نمیشه