خداوندا معبودا عاشقا مرا که آفریدی عشق به آغوش مادر را به من یاد دادی اما بزرگتر شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضا نمیکرد پس عشق به پدر و مادر را در من به ودیعت نهادی مدتی گذشت دیگر عشق را آموخته بودم اما به چه چیزی عشق ورزیدن را نه به دنیا عشق ورزیدم به مال و منال دنیا به مدرسه به دانشگاه همه این ها بعد از مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خودم آمدم و دیدم من کوچک تر از آنم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری فهمیدم در ان مدت که فکر میکردم عاشق تو هستم اشتباه میکردم این تو بودی که عاشق من بودی و من را میکشاندی(استدلال رو ببین ) اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو می آمدم ولیکن وقتی توجه میکنم میبینم گاهی از اوقات در دام شیطان افتاده ام ولی باز مستقیم آمده ام حال میفهمم این تو بوده ای که به دنبال بنده ات بوده ای و هر بار صید شیطان شده تو دام شیطان را پاره کرده ای و هرشب به انتظار او نشسته ای بلکه یک شب او را ببینی حالا میفهمم تو عاشق صادق بنده ات هستی بنده را چه که عاشق تو بشود آری تو عاشق من بودی و هرشب مرا بیدار میکردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوق مینشستی اما من بد بخت ناز میکردم و شب خلوت را از دست میدادم و میخوابیدم اما تو دست برنداشتی این قدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره من گریزپای را به چنگ آوردی و من فکر میکردم با پای خود آمده ام وه چه خیال باطلی این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود مرا که به چنگ آوردی به صحنه ی جهادم آوردی تا به دور از هرگونه هیاهو با من نبرد عشق ببازی من از کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب میکردم آخر تو بزرگ بودی و من کوچک تو کریم بودی و من لئیم تو جمیل بودی و من قبیح تو مولا بودی و من شرمنده از این همه احسان تو بودم کمند عشقت را محکم تر کردی مرا به خط مقدم عشق بردی در آنجا شراب عشقت را به من نوشاندی و چه نیکو شرابی بود من هنوز از لذت آن شراب مستم اولین جرعه آن را که نوشیدم مست شدم در حالی که درحال مستی تقاضای جرعه های دیگر کردم اما این بار تو بودی که ناز میکردی و مرا سر میگرداندی پیاله ام را شکستی اگر بدانم که خریدار متاعم نیستی و اگر بدانم که پیاله ام را پر نمیکنی پیاله ام را میشکنم و متاعم را به آتش میکشم تا در حسرت اتش من بسوزی و انگشت حسرت به دهان بگیری
اینجانب ناصرالدین باغانی بنده حقیر در درگاه خداوندم چند جمله ای را به رسم وصیت مینگارم سخنم را در باره عشق آغاز میکنم مار ا به جرم عشق مواخذه میکنند گویا نمیدانند عشق گناه نیست اما کدام عشق
(وصیت نامه یا بهتر دلنوشته های شهید ناصر الدین باغانی)