دلم برای پولدارها میسوزه اونها دل کندن از زندگی براشون خیلی سخته ،یعنی وقتی پیر میشن وسط اون همه خوشی و رفاه، نگران اومدن عزرائیل هم باید باشن،اموال یکی رو بالا می کشن واون گاهی طاقت نمیاره ودقمرگ میشه اما راحت میمیره، زندگی یه زن رو زهرش می کنن اما عوضش وقتی از کنار قبرستون رد میشه عین یه آدم خسته ی شب بیداری کشیده که داره به یه رختخواب گوشه ی دنج اناق نگاه می کنه با حسرت چشم به خاک سرد می دوزه...
یکی که اموالشو ماشین ها وکشتی ها وهواپیماها جابجا می کنند اما وقتی یه نیاز مند رو می بینه براش دعا می کنه واز خدا میخواد کمکش کنه برام آدم عجیبیه چقدر راحت خودمونو می زنیم به اون راه...