من هیچوقت تسلیم نشدم،خسته چرا،اما تسلیم نه؛یه شبایی تا صبح اشک ریختم،از درد چشمام رو نبستم،هِی خاطرات رو مرور کردم،اما صبحش با لبخند بلند شدم و انگارنهانگار که اون آدمِ دیشبی خودم بودم.کم آوردم؛ولی جا نزدم...با همهی دردها ادامه دادم ؛ حتی وقتایی که میدونستم ممکنه تهش هیچی نباشه ! ادامه دادم ؛ تا سرم پیشِ خودم بالا باشه ! ادامه دادم ؛ تا اگه نشد ، به خودم بگم:« فدای سرت ، مهم اینه که تو تلاشت رو کردی ..! »بخاطرِ همینهم هیچوقت نه پشیمونم ، نه افسوس میخورم و نه منتظرِ کسی هستم که بیاد و نجاتم بده ! ناجیِ من همیشه خودم بوده و بس ... :)
من هیچوقت تسلیم نشدم،خسته چرا،اما تسلیم نه؛یه شبایی تا صبح اشک ریختم،از درد چشمام رو نبستم،هِی خاطرات رو مرور کردم،اما صبحش با لبخند بلند شدم و انگارنهانگار که اون آدمِ دیشبی خودم بودم.کم آوردم؛ولی جا نزدم...با همهی دردها ادامه دادم ؛ حتی وقتایی که میدونستم ممکنه تهش هیچی نباشه ! ادامه دادم ؛ تا سرم پیشِ خودم بالا باشه ! ادامه دادم ؛ تا اگه نشد ، به خودم بگم:« فدای سرت ، مهم اینه که تو تلاشت رو کردی ..! »بخاطرِ همینهم هیچوقت نه پشیمونم ، نه افسوس میخورم و نه منتظرِ کسی هستم که بیاد و نجاتم بده ! ناجیِ من همیشه خودم بوده و بس ... :)
وایییییی بخدا من شرمندع خانوادشون شدن نفهمیدم ک مردن فک مبکردم رفتن خارج ک ی مدت نیستن
منم همین فکر و میکردم اخه من همیشه با دهخدا جان و فردوسی جونم میرفتم سانفرانسیسکو حالا سانفرانسیسکو این ماهم اینا نیومدن منم نگران شدم زنگ زدم گفتن فوت شدن جفنگی اومدم ایران مستقیم رفتم سرخاکشون... حلواهاشون مال تایلند بود خرماهاشون مال انتالیا ... کاش میومدی عجقمم خیلیی خووب بود و خوش گذشت ...فکر کن نوحه ای که سرقبر موقع دفن گذاشته بودن شعر الف ب پ ت ث بود🖤🖤🖤🖤😪