واسه من منوشوهرم دوست بودیم توتاپیکم زندگیموگفتم راضی نبود مادرشوهرم همه کاری کرد حتی طلاق هم گرفتیم ولی دوباره شوهرم اومد چون میدونست درحقم خیلی بدی کردن منم خیلی ساده بودم مادرشوهرم وجاریام همه فامیلن فقط من غریبم مادرمنم همیشه میگه توخوب باش توذاتت مثل اونانیست بخداالان میرم خونش نمیذارم کاری کنه باوجوداونهمه بدی وتهمت که بهم زد
مورد دوم تو عقد من اتفاق افتاد
ولی من چون خانوادم پشتم نبودن نتونستم تو روی شوهرم درست حسابی وایسم
اینجوری ک شوهرم پرید بهم ک نمیزارم بری آرایشگاه و مادرشوهرم پرش کرده بود بعد خودشون در به در دنبال آرایشگاه بودن
فک. کن عروس آرایشگاه نره خودشون برن😑
همیشه میگم اگه خانوادم پ‌تم بودن همون شب از ماشینش گیادا میشدم وخدافظ
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
دقیقا همین اتفاق برای من افتاد لباس مادر شوهرم دوبرابر لباس عروس من شد
و
خواهر شوهرم لباس سفید پوشید
وسط مراسمم دوبار لباسش رو عوض کرد
منم واینسادم
ده سال هر شب بلا استثنا گریه کردم
هر روز التماس کردم طلاقم بده
ولی نمیداد
خیلی سخت بود و هست
شوهرت خودش چجوریه
من اونشب ی دفعه برگشتم تو روی شوهرم وی حرف بدی بهش زدم ک خودشو جمع کرد ولی همیشه میگم اگه دختر خودم بود بهش میگفتم بهش بگو برو پی زندگیت دیگه نمیخوامت
ولی من مگه جرات داشتم حرف بزنم اومدم یواشکی رفتم تو اتاقم تا صب گریه کردم.
شوهرم واقع واقعا برخوردش اون شب خیلی خیلی بد بود همشم بخاطر این بود من زیادی مهربون وساده بودم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
49 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
