2733
2739
عنوان

عروسی

| مشاهده متن کامل بحث + 2769 بازدید | 146 پست
اینطور بود که عروسی گرفتیمو ۳شب رسیدیم خونمون که فقط جای خواب داشت اینقدر شلوغ بود وسیله نچیده بودیم ...

الله الله الله 

فکر کنم اسی فهمید زندگی خودش عاشقانه تر بود قانع شد 

اسی امشب با خیال راحت بخواب دلبندم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
وقتی عروسی نداشتی شوهرت اولش درکت نمی‌کرد وباالطبع زندگی عاشقانه نداشتی ماه عسل نرفتی  از اونور ...

عزيز من اينا همه بخشي انتخاب شما بوده.

ميتونستي قبول نكني..

اگر خسته ای..اگر دنیا بهت سخت گرفته..اگر توی نقطه بد زندگیت هستی..و یا سختی های گذشته باعث شدی تلخ بشی.یا فکر میکنی اگر تند تیز و با توهین و تحقیر جواب بدی خیلی باحالی..در تبادل نظر با بقیه اول چند دقیقه تحمل کن.اگر جوابی ک میخوای بدی تند و تیزه ننویس..به خاطر رضایت خدا 

من چی بگم پس. ما هنوزخونمون آماده نشده بود وقتی عروسی کردیم. شب عروسی مادرشوهرم خونشون رو خالی کرد برای من و شوهرم. صبحم رسم صبحانه و این چیزا نداریم خودم بلند شدم صبحانه حاضر کردم بعدش رفتم دوباره آرایشگاه و آتلیه. فرداشم دسته جمعی با خواهرم و شوهرش و دختر عمو و پسر عموم رفتی مسافرت تو راه هم تصادف کردیم😊. ولی خداروشکر که راضیم از زندگیم و این چیزا برام مهم نیست

و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی.
باور کن شوهرم ارزششو نداشت ته تهش پسر همون پدر و مادره با هفت تا خواهر شوهر از خودشون گرگتر  ش ...

نمیدونم چی بگم ومیدونم خیلی خسته شدی که فکرفرارافتادی کاش ماادماکمی مهربونتربودیم اون مادرشوهراکاش میدونستن فردامیخوان زیرخروارهاخاک بخوابن وبجزخوبی کسی یادشونونمیکنه ازخدامیخوام راه درست وجلوپات بذاره یاتوان بهت بده درمقابل این قوم

گاهی انسانم آرزوست
2738
نمیدونم چی بگم ومیدونم خیلی خسته شدی که فکرفرارافتادی کاش ماادماکمی مهربونتربودیم اون مادرشوهراکاش م ...

ی چی بگم 

من خالم وقتی ازدواج کرد مادرشوهرش خیلی اذیتش کرد خیلیا 

شوهرشم تابع مادرش بود بداخلاق 

خالم وقتی میبینه اوضاع اینه میگفت دیگ بیخیال شدم هر چی گفت هرکار کرد ج ندادم

شوهرش الان یکم اخلاقش بهتر شده 

مادرشوهرش زیر خروارها خاک خوابیده تازه سرطان گرفت وخیلی زجر کشید 

خالمم خیلی عقده ای شده حتی الانم یادش نرفته و بعصی وقتا تعریف میکنه من وقتی حالمو میبینم میگم دنیا ارزش بدی نداره 

مادرشوهرش الان زیر خاکه ولی خاله ام بنطرم هنوز باهاش دلش صاف نیس

ی چی بگم  من خالم وقتی ازدواج کرد مادرشوهرش خیلی اذیتش کرد خیلیا  شوهرشم تابع مادرش بود ...

منم به شوهرم میگم هیچوقت هیچوقت کسایی که بهم بدی کردن وحلال نمیکنم حتی تاوقتیکه سرازیرم کنن توقبر خودشم میدونه منظورم خونواده اش هستن میگه بخاطرمن ببخش میگم نه چون اون یکسال که طلاق گرفته بودم کلی دشمن شادشدم بخاطرکاری که نکردم وحرفی که نزدم 

گاهی انسانم آرزوست
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز