کلمه به کلمه حرفاتو درک کردم
منم ۲ سال پیش بعد ۷ سال با ای وی اف باردار شدم
چقدر مادرم اون مدت اشک ریخت و التماس خدارو کرد بهمون بچه بده
جواب آزمایش اومد و از خوشحالی میلرزیدم
هر دوهفته میرفتم چکاپ
روزی که فهمیدم پسره اسمشو گذاشتیم محمد حسین
کرونا گرفتم و نشد تا حدود یک ماه برم چکاپ
رفتم سنوگرافی گفت خانوم درد نداری گفتم نه! گفت بچه خیلی پایینه سریع برو پیش دکترت
رفتم و دکتر گفت اینقدر پایینه نمیتونم سرکلاژ کنم
چند روز استراحت مطلق بودم
شب های احیا بود و چقدر خودم و خانوادم التماس خدا کردیم
ولی نشد
آخرش زایمان کردم و محمد حسینمو سالم از دست دادم
الاهی قربون دستای مشت شدش برم
فدای پاهاش بشم که روی هم افتاده بود
چقدر اون شب تو بیمارستان زجه زدم که شب قبلش تو شکمم جاش گرم بود و امشب تو سردخونه و سردشه
یه تیکه از قلبم از همون موقع جدا شد...
خریداشو نگاه میکنم میخوام بمیرم از غصه
روزی نیست که بگم اگه بود الان چند سالش بود
اگه بود الان کجا بودیم و چیکار میکردیم
روزها دارم باهاش زندگی میکنم
دوسال گذشته و خدا دیگه بهم بچه نداده....
خدایا خودت آغوش ما منتظرا رو گرم کن...