ببینید یبار قبلا قصدشو داشت بهم نزدیک شه
اون موقه تنها بودیم خودشو مامانم رفته بودن محلشون مامانم اونجا موند دیگه اینم کارش اینجوریه ک ی روز سرکاره ی روز خونه واس همین فرداش ک باید میومد سر کار عصراش میومد خونه ک غذا بخوره بعد بره سرکار ک اخر شبم ک کارش تموم شد برگرده محل پیش مامانم داداشمم ک صیحا میرفت سرکار تا ۸.۹ شب
بعد من تو اتاقم بودم اومد پیشم من ک اصلا حس خوبی نداشتم بهش از اتاق اومدم بیرون رفتم تو حیاط و الکیزنگ بابام زدم و باهاش صحبت کردم دیگ اونم رفتش سرکار
اینم بگم ک کاری نکردا ولی فهمیدم ک قصدش کثیفه
بعد ک مامانم برگشت براش تع یف کردم اونم خیلی حالش بد شد و رفت بهش گفت اونم ی دعوای مفصل راه انداخت ک اره من فقط میخاستم باهاش حرف بزنمو اینا ک دیگه ول شد اون قضیه
کلا بگم ک نمیتونه باهام کاری کنه جرعتشو نداره