خانوما طولانیه ولی توروخدا وقت بزارید بخونید ،راخنماییم کنید خواهرانه
خونه ما سه طبقس ،پایین مادرشوهرم ،وسط من و بالا خاهرشوهرم .خاهرشوهرم با جاریش یه جا زندگیمیکرد بعد نمیساختن و اینا اومد خونه باباش موقت ،به باباش گفت من میخام برم طبقه سوم زندگی کنم،پدرشوهرم مخالفتش کرد ولی حریف خاهر و مادرشوهرم نشد ،خاهرشوهرم رفت طبقه سوم ولی شوهرم تنها خونه خودشون میموند یه بچه به شدت شیطون داره(له قران دروغ نمیگم خیلی شیطونه همه ازش فرارین) ، بعد چندوقت هم شوهرش خونشون رو داد اجاره و اومده اینجا زندگی کنه ،بخدا من کاریش ندارم ب منم ربطی نداره بگم بره یا نره ولی بخ ا از بس جیغ میزنه ادم دلش میلرزه ،در واحدشونو طوری میکوبن بهم که انگار در خونه ی دشمنه
من هشت ماه تحمل کردم اما بخدا منم ادمم ارامش میخام هر چی هم شوهرم بهشون میگه گوش نمیدن ،من برا بچم ناراحتم تا دوهفته دیگه به دنیا میاد گناه داره بخاد هی از خاب بپره با سر صداهای اینا گریه کنه به شوهرم میگم ماشین بفروش بریم از اینجا میگه من خونه خودمه خاهرم که شوهرش داماد سرخونس بره ، خاهرانه یه راه حل حلوی پای من بزارید خدا خیرتون بده