2777
2789
عنوان

بچه ها بیاید بگید حق با کیه؟

492 بازدید | 30 پست

مادرشوهرم بعد از چند مدت اومده بود خونمون ،صبح از خواب بیدار شدم دیدم داره با تلفن حرف میزنه،پسر خاله شوهرم زنگ زده بود که چکش فرم خورده(شوهرم ده سال پیش یه وام گرفته بوده که نصف بیشترشو پدرش برمیداره انقدر وامرو نمیدن الان شده ده برابر و از حساب پسر خالش که ضامن بوده کم شده)الانم پدر شوهرم فوت شده افتاده گردن شوهر من،خلاصه همون جور داشت غر میزد بر علیه شوهرم منم رفتم گفتم مامان چرا شور میزنی بدهی هست که باید داد اول و اخر ادامه رو مینویسم 

یه اهوازیه قوی 💪💪 و یک گرافیست خوش ذوق 😍

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

خب

چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤عاشق شادمهرم ب امید روزی ک برم کنسرتش 😍🥰فندوق جانم به زندگیمون خوش اومدی ۱۴۰۲/۱/۱۹ فهمیدم باردارم 😍 دخترم ،دلوینم منو بابات عاشقتیم❤️دخترم 1402/9/2 بدنیا اومد و اونروز برام قشنگترین روز عمرم شد 

گفتم شده ماشینشو بفروشه باید بده…(شوهر منم چند مدت بیکار بود تازه یه کار پیدا کرده بود و منم دلم خوش بود و الان باید کلشو میداد بدهی قدیمیش) و من خیلی ناراحت شدم ، میخواستم برم سرکار خدافظی کردم اومدم بیرون زنگ زدم شوهرم گفتم واقعا دیگه خسته شدم چقدر هیچی از درامد تو نبینمو خلاصه باهاش بحثم شد ، شب اومدم خونه دیدم جفتشون با من سرسنگینن،منم سلام کردم لباسامو دراوردم یه چایی ریختم بخورم، مادرشوهرمم رفت برای نماز، وقتی اومد من رفتم تو آشپزخونه غذا درست کنم

یه اهوازیه قوی 💪💪 و یک گرافیست خوش ذوق 😍

اومدم لب اپن گفتم ماکارانی میخورید برای شام ، دیدم مادرشوهرم قیافشو کرده تو هم گفت نه خیر، گفتم چی درست کنم اگه دوست ندارید؟ گفت من هیچی نمیخوام میخوام برم، گفتم چرا چی شده؟؟؟گفت هیچیو چیزاشو جمع کرد که بره، شوهر منم با من قهر بود یهو کله کرد و داد و بیداد که پاشو مامان از این خونه بریم و … خلاصه هرچی گفتم چی شده چتونه جفتشون ریختن رو سرم ، مادرشوهرم هرچییییی از دهنش دراومد به من گفت، که تو پسرمو اسیر کردی، خودتو انداختی به ما ، معلوم نیس چه بلایی تو دوستی سرت آورده که اومده گرفتت،پسرم موقع زنش نبود به خونوادمو خودمو همهههه توهین کرد،خدا شاهده لام تا کام حرف نزدم، شوهرم ول کرد رفت مامانش نشست دو سااااعا بهم توهین کرد، که ازی خونه برو بیرون من میخوام با پسرم زندگی کنم، یا جای تو هست یا جای من.. (اینارو تو خونه خوذم بهم میگفت) من هیییچی نگفتم انگار احمقا گفتم تو رو خدا زندگیمو دارید نابود میکنید با این کارتون ، نکنید و…

یه اهوازیه قوی 💪💪 و یک گرافیست خوش ذوق 😍
اومدم لب اپن گفتم ماکارانی میخورید برای شام ، دیدم مادرشوهرم قیافشو کرده تو هم گفت نه خیر، گفتم چی د ...

من جات بودم وسایلمو بر میداشتم میرفتم , در همون حین ک داشت توهین هم میکرد صداشو ضبط میکردم ب عنوان مدرک که به گ..ه خوردن بیوفتن

شما ک غریبه نیستین من هر شب دارم مچ خودمو در حال غصه خوردن برای چیزی ک هزار بار گفتم فراموش کردم میگیرم 🥲🖤

خلاصه زن زدم خواهر شوهرم اومد که مثلا حل و فصلش کنه ، خدایی اون طرفدارمه همیشه.. دیدم بدتر شد همشون من و ول کردن رفتن تا صبح داشتم جون میکندم میلرزیدم دهنم خشک شده بود به خونوادمم چیزی نگفتم ، خودش زنگ زده بود داداشم … منم فرداش نه به عنوان قهر همینجوری اومدم خونه مامانم و فرداش برگشتم.. الان یک هفته هست به من محل نمیذاره با وجودی که بهش ثابت شد مقصر مامانشه.. دوباره امروز دعوامون شد گفت از خونه برو بیرون ، منم اومدم خونه مامانم

یه اهوازیه قوی 💪💪 و یک گرافیست خوش ذوق 😍
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز