اسی
منم عییییییین خودت عاشق قورمه سبزی ام انقذر دوست دارم مامانم میگه سرشو ببرید بندازید تو قورمه سبزی
یه اصطلاحه برای نشون دادن اینکه طرف چقدر از چیزی خوشش میاد
یه بار پخته بودیم مجرد بود از صب کلی انتظار کشیدم آماده بشه
حالا سبزیمونم کم بود یه نصفه بسته داشتیم هممونم شکمووووو و عاشق قورمه سبزی
یهوو طبقه بالایی اومد در زد دست نوه اشو گرفته بود گفت حاج خانم شرمنده نوه ام از وقتی اومده بوی قورمه سبزی بهش خورده هی میگه میخوام الان وقتش نیست بپزم گفتم حاج خانم سفره داره همیشه مهمون نوازه
(مامانم خیلی دل گنده س اسی) دو تا نوه داشت همسایه ی کاسه بزرگ پر کرد داد بالا گفت قورمه بو داره شاید بقیشونم دلشون بخواد دو قاشق بخورن
برا خودمون خیلیییی کم موند کلا هر کدوم یه ملاقه و یه تیکه گوشت کوچولو مامانم که خودش هیچی برا خودش نذاشت میگفت بچه س دلش خواسته مابزرگیم میتونیم تحمل کنیم
من تو دلم یکم غر زدم
🥺🥺🥺🥺
الان که ازدواج کردم بچه دارم دخترم عاشق قورمه سبزیه بوش میخوره بهش گریه میکنه میگه همین الان میخوام
یاد اون روز میفتم میگم آفرین و صدرحمت به مامانم چقدر هوای دل بقیه مخصوصا بچه هارو داره شاید بوی قورمه خوشمزه شماهم کوچه رو برداشته اونام باامیدی اومدن بچه هاش دو لقمه بخورن
مادر میشی حاضری برای بچه جونم بدی چه برسه روتو خرج کنی