ببین من خودم با برادرم تفاوت سنی زیر دو سال داریم،من کوچیکترم، مجرد بودم اون متاهل، مدام پول قرض میگرفت ،ماشینمو میبرد یه بنزین نمیزد، همیشه هم میگفت تو مجردی با زن من ارتباط نگیر نمیخوام مثل تو بشه
حالا من فقط سرکار میرفتم و خونه بودم، بعد ها هم ازدواج کردم از سر دلسوزی گفتم ما پول نقد داریم بیا خونتو بزرگ کن، خریدی جابجا شدی خونه خودتو بفروش پولمونو بده، جلو شوهرم گفت اگر تو بزاری زن من زندگی میکنه، ناراحت نیست خونمون کوچیک، مهم دل خوشه و...
از اون موقع دیگه اصلا کاری ندارم، سالی یکبار شاید خونش برم، زنگ هم که نهایت دوبار در سال اگر کاری باشه وگرنه اونم بیخیال شدم، اینا زن میگیرن انگار ما دشمنشون میشیم