حرفات کاملا منطقی و درسته
و اینکه مگه میشه چند نفر آدم تو یک خونه زندگی کنن و از هم تاثیر نگیرن
همین الانم منه الان با منه ده سال قبل زمین تا آسمون فرق داریم دیگه نمیتونم خودمو بشناسم بخدا پشتم خم شده اونقدر که فکرو خیال دارم مثل چوب خشک شدم تمام استخوانام زده بیرون شب خواب ندارم کل روز شاید 3_4ساعت میخوابم پسرم هم که نابود شده مثل یک گل جلو چشمم داره پر پر میشه اونقدر شده بغل هم بی دلیل گریه میکنیم مثلا اون دلش گرفته من دلم گرفته میفهمم میگم بیا بغلم بغلم میکنه من گریم میگیره نگاه میکنم اونم اشکش ریخته میگم چرا گریه میکنی میگه گریه خوشحالیه اونقدر که دوستت دارم ولی کوچولوی من من که میدونم ناراحتی میدونم چقدر دوست داشتی شبیه خانواده ها باشیم خوشحال باشیم بخندیم فیلم ببینیم حتی گاهی دعوا کنیم
خدا از سر تقصیرات من بگذره که تورو به این دنیا آوردم که فقط زشتی ببینی