خیلی مسخرم میکنن بهم تیکه میندازن یکدوم ار دختر های فامیل ازدواج کرده براش همسرش خونه خریده مادر طرف میاد هی به من میگه دامادم خونه خریده آدم حسابیه بعد چن دقیقه بهم میگه شما خونه نخریدین نه نمیتونین بخرین،چون تو خونه بابام هستم یکی چن وقت پیش بهم گفت سر سفره پدرتی مستقل نیستی
چن روز پیشم از برنجی که میخوریم واسه یکی بردم چند روز بد گفت آنقدر بدبخت شدم از این برنج میخورم
خیلی حرفا میزنن اینا چن تازه دلم خیلی میشکنه همیشه ظرف شستن فکر میکنم و گریه میکنم مگه خدایی نیست آنقدر دلم مچاله میشه چرا نگاهی بهم نمیکنه وضعیتم درست بشه