روزهای آخر ساله ۱۴۰۱ هم رسید و من فکر میکردم وقتی شماها هشت ماهه بشید چقدر توانایی هاتون زیاده... اما هنوز هم خیلی وابستگی های زیادی دارید ، هنوز نمیتونید مستقل بنشینید ، شیشه شیر دست بگیرید ، چهار دست و پا برید و... !
این چند روز نق نق های پسرم زیاد بود و فکر میکردم برای دندونه ولی متاسفانه مریض شده و امشب بریدمش دکتر کلی دارو داد.. تو این خونه خواب خوب دیگه رویا ست واسه من ، خیلی خسته و خواب آلودم ولی من یه مادرم که باید قوی باشه چون بچه هاش بهش نیاز دارن.
خدایا کمکمون ..از پسش بربیاییم ، بزرگشون کنیم تربیتشون کنیم!
سال سختی رو پشت سر گذاشتیم بی شک اگر لطف و نگاه مهربونت نبود از این سختر میگذشت و معلوم نبود چی میشد!
به آینده و سال بعد که فکر میکنم احساس میکنم سال بعد چه بسا سختر باشه و نیاز به حوصله و توان بیشتری داشته باشه ، بازم الحمدلله علی کل حال ... بازم خداروشکر که این بچه ها هستن که ما بخاطرش خسته بشیم و رونقی تو خونمون باشه ..
این سالی که گذشت رو تا آخر عمرم تک تک لحظات سخت اما شیرینش رو بخاطرم میسپرم و امید به روزی بچه هام خودشون راه برن شیطونی کنن و من وقتی برای خودم داشته باشم😊