2777
2789
عنوان

مادرشوهر

726 بازدید | 41 پست

سلام خانما یه مشکلی دارم توزندگیم واقعا سختمه نمیدونم چیکار کنم نه اینجا کسی منومبشناسه ن من کسیو حدود ده ماه ازدواج کردم ازهمسرم راضبم ولی از بعضی کاراش نه مشکل من خانوادش وقتی ازدواج کردم یک ماه بعد مادرش با فامیلش از اردبیل اومدن چهل روز موندن کیرو دیدن خونه تازه عروس و داماد بیاد چهل روز بمونه؟دم نزدم بماند ک خیلی حرص خوردم فرشم کثیف شد ....بعدچن ماه دوباره اومد یک ماه موند دیگ کفری بودم راستشو میگم قیافه گرقتم بعد رفت دوباره اومد سه هفته موند سه تا پسر توشهرخودش داره به غیرشوهرمن خونه هیچ کذوم نمیره بمونه میادسیب زمینی پیاز میخره میگم نمیخاد بخری مبگ نمیخام منت توسرم باش توزوخدا شما بگین منت با سیب زمینی پیاز؟هرسری میاد میگ قندتون اضافی بدین ببرم فلانتون اضاقی بدین ببرم یعنی از اینحا میبره تااردبیل بابا من مادرم بر ازدواج همه چی داد حالا من چون قندو‌کوفت و.... کم استفاده میکنم باید بدم ب تو؟خداسر شاهده ب اومدنش نیستم بیادیک هفته بمونه بره مباد میمونه هااااااهیچ کمکی هم ب همسرم نکردن میاد میره دکتر پدرومادر خودمو نمیبرم دکتر این خانم و باید ببرم مثلا ی سری داشتم با تلفن حرف میزذم قطع کرذم دیدم سریع زنگ به خاهرشوهرم گفت متم گفتم مامان بزچی زنگ میزنی میگی خبلی زاحت گفت تو مگ کی هستی ؟بعضی وقتا ب خودم میگم گوه خوردم بااینا فامیل شذم سری قبل رفتم خونشون برگشته میگ هرکدوم ازپسرا و دخترا بچه دارن نمیدونم کجا برم دکترباید برم تهران خونمونم میادفوضول همش اشپزخونه اینو دست میزنه اونو جاروبرقی برمیداره ی سری بیسکویت خرید اومدم بخورم دیدم نیست بعدن بهش گفتم نبود کجا بود پیش مادرم گفت تو همه چی خونتو قایم میکنی منم قایم میکنم میاد اشپزخونه غذا درست کنه سه مدل غذا درست میکنه بخدا خسته شدم شما بگین چیکار کنم ب همسرمم ی سریا رو گفتم باهام راه اومده ولی همش میگ خوبیاشو ببین خوبیاشو‌ببین توروخدا راهنماییم کنین 

اگر رابطتون براتون مهمه شوهرت باید با مادرش حل کنههه داستانووو.اگر مهم نیست این دفعه خاست بیاد بگوو داریم میریم مسافرت بگو مریضم ایشاا... باشه یه وقت دیگه بعدم خیلی قیافه بگیر

تقصیر شوهرته‌ کلن زیر سر شوهرته شایدم خودش زیر زیرکی زنگ میزنم مادرش بیاد بمونه ببخشید ولی کلن لنگر انداخته تو خونتون مگه تا کی آدم تازه عروس دامادع‌ این روزا برنمی‌گرده بعدا‌گرفتار بچه و زندگی میشید حواست باشه اختلاف میاره تو زندگیت یه جورایی حسود هم هست بهت فقط پیش شوهرت هیچی نگو و اصلا اصلا حساسیت نشون نده قیافه هم نمیخواد بگیری خیلی ریلکس و عادی رفتار کن سکوت کن ببین هدفشون چیه از شوهرت اجازه داره که اینقدر زود زود میاد و خیلی میمونه تازه بی احترامی هم میکنه

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

اگر رابطتون براتون مهمه شوهرت باید با مادرش حل کنههه داستانووو.اگر مهم نیست این دفعه خاست بیاد بگوو ...

بخدا دیگ خسته شدم‌ب شوهرم میگم میگ همه چیو نمیتونم بگم مادرمه پس توهم با مادرت رفت امد نکن درصورتی ک مادرم ماهی ی بارم‌ نمیادخونمون

من بودم جمع میکردم میرفتم خونه بابام مگه میشهیه نفر اینقدر خونه آدم پلاس بشه بعدش دیگه یاد میکرفت نیاد چقدر بی شخصیت بجای تو حرص خوردم

بیچاره مادرشوهرم تو این محلیم عید به عید میاد خونمون عیدنی فقط دور هم جمع میشیم همیشه یعنی زود به زود همدیکه رو میبینیم ولی خونه باغ 

سخته عزیزم...درکت میکنم.

اما بخاطر همسرت یه کم کوتاه بیا...

مگه نمیگی مرد خوبیع؟

خب سعی کن احترامشون رو نگه داری 

بخاطر همسرت اینکارو کن...یه روزی،یه جایی بهت برمیگرده این خوبیات.

وقتایی که همسرت سرحال هست یه چایی دم کن واسه دوتاتون . بعد ببر واسش...از خودش کمک بخواه.

چون بهتر میتونه خانواده اش رو مجاب کنه 

بخدا دیگ خسته شدم‌ب شوهرم میگم میگ همه چیو نمیتونم بگم مادرمه پس توهم با مادرت رفت امد نکن درصورتی ک ...

قضیه رو اول با شوهرت حل کن من تو همچین شرایطی بودم جمع میکردم میرفتم خونه بابام چون نمیتونم بیشتر از ۴.۵ساعت مهمون تحمل کنممم.البته قهر کار خوبی نیست

من خواهرم یک روزبشینه خسته میشم چی برسه ازطرف خوانواده شوهرم اونم یک ماه یاعلییییی تصورشم خیلی سخته. مادرشوهرمن که چندکوچه اونورتره تواین 8ماه فقط4باراومده نشسته. وفقط یک بارشام نشسنن

تقصیر شوهرته‌ کلن زیر سر شوهرته شایدم خودش زیر زیرکی زنگ میزنم مادرش بیاد بمونه ببخشید ولی کلن لنگر ...

نمیدونم واقعا شوهرم اینکارومیکنه یانه ولی یکسره ب شوهرم زنگ میکنه کجایی چیکارمیکنی نمیدونم کی میری خونه کی میری سرکار 

اینم بگم فقط باید شوهرت حد مادرشوهرتو بهش بفهمونه 

توام نباید به حرف شوهرت گوش بدی کنار بیای اگه کناربیای تا آخرعمر وبال گردنته پاشو برو خونه بابات حساب کار بیاد دستش وقتش که بشه خوب میتونه با مادرش حرف بزنه حدشو بفهمونه که نیاد

واقعا بی فرهنگه البته من خودمم یکیش رو دارم تازه هر روز خدا میاد اون یکی پسرش و بچه هاشم جول میکنه خونه ما ولی تا میتونی کم محلی کن بهش وقتی میگه ببرم دکتر بگو شرمنده کار دارم خودم میخوام جایی برم وتا میتونی بپیچونش

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792