چند وقته دقت کردم دیدم ما فامیلی عجیب غریبیم. سطح انرژیمون در حد نوزاده.
مثلا خالم میخواد غذا درست کنه یه صب تا شب طول میکشه باید وسطش کلی استراحت کنه. دختر خاله هام کلا زیر پتو زندگی میکنن. به غذای حاضری حاضر کنن بخورن وسطش. دوباره استراحت درازکش. من و مامانم بیدار میشیم جلوی تی وی رو مبل نیمه نشسته نیمه خوابیده ایم تا شب که بخوابیم.
مامان بزرگم صدتا بچه بزرگ کرده نه خرید خونه رفته نه کار خونه بلده نه حتی آشپزیش خوبه.
همه یه مشت بی هنر تنبل دور هم جمع شدیم خانواده تشکیل دادیم. من چرا غفلت کردم و مثلشون شدم؟؟؟؟ اخه چرا ؟؟؟؟
همه ام طلبکااااار از شوهر و خوش شانس در امر ازدواج و شوهر ( به جز من که ر…دم و جدا شدم).
قشنگ میتوپن به شوهرا که کار کن. بیشتر پول درار. بیشتر پول بده. خستم. این کارو کن . اون کارو کن.
من باید خودمو جمع کنم . نباید اینجوری باشم ای خدا.