قدمات نارنجی پاییز من 🍂 من هر ساله بی صبرانه منتظر پاییزم زردا و نارنجیا رو با پام هم بزنم ، لباس قشنگارو از تو گنجه دربیارم ، نم بارون بزنه رو صورتم موقع برگشتن از دانشگاه ، هدفون بزارم تو گوشم قدم بزنم پیادرو با خاطراتش بگم گور بابای دنیا و نامردیاش من پاییز را میپرستم 🧡🍁
الان قرص خوردم هیچی نبود خونه یکم از اون غذا مونده بود بازم میحواستم بخورم گف خواهرت ثواب کرده والا منم گفتم مادرم من گدا نیستم که منم از اعضای این خونه هستم خب یه بار دوبار سه بار گفتی دیدی چیزی نمیگم جواب نمیدم یعنی نگو من صدقه خور نیستم که
من واقعا گریم گرفت و نخوردم از غذا و قاشق رو گذاشتم کنار میگم منم شخصیت دارم چرا اونجوری میگی میگه شوخی کردم پدرمم میگه شخصیت برا داخل خانه نیس و من بدهکار شدم