و عمـر شیشه عطـر است، پـس نمیماند
پرنـده تا به ابـد در قفـس نمیماند
مگو ڪه خـاطرت از حرف من مڪـدر شد
ڪه روی آیـنه جـای نفـس نمیماند
طـلای اصـل و بدل آنچنان یڪی شدهاند
ڪه عشق جز به هـوای هــوس نمیماند
مرا چه دوست چه دشمن ز دست او بـرهـان
ڪه این طبـیب به فـریاد رس نمیماند
من و تو در سفر عشـق دیر فهمـیدیم
قطـار منتـظر هیچ ڪس نمیماند
فاضــلنظـرے# ♣️