دلمون پرِحرفه و لبمون پُرِسکوت...
زندگی گاهی خیلی خسته کننده میشه، اونجا که حق و جرئتِ به زبون آوردن حرفای توی دلت و نداری و کارت میشه حسرت خوردن...
گهگاهی یه آهِ سردی از اعماق وجودت میکشی و به سکوتت ادامه میدهی...
هیچی نمیگی، نه که نتونی چیزی بگی، نه،
نمیخوای که بگی چون میدونی تو این زندگی لعنتی، خیلیها منتظر اعتراض و ترکِ تواند
و منتظرند، یک حرف برخلاف میلشان بشنوند و برای همیشه بروند
و تقصیر این رفتن و بندازند گردن تو...
زندگی کردن تو این دنیا، با این آدما خیلی سخته...
برای همین سکوت رو خیلی جاها ترجیح میدهی به زدن حرف حق.
عاطفه_مختاری#