راه،بی،نهایت درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیمقالیِ کرمان که باشی می خوری پا بیشتر...حامدعسگری# برو به پست
راه،بی،نهایت از بین ده انگشت یکی قسمتش این نیستدر لیـقه یِ موهات دَواتی شده باشد...!حامدعسگری# برو به پست
راه،بی،نهایت آه از عشق! كه یك مرتبه تصمیم گرفت؛یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد...حامدعسگری# بچه ها؛ شبِتون بخیر...🌿🌹🌿 برو به پست
راه،بی،نهایت ماهرویی دل من بُرده و تَرسَم این استسُرمه بر چشم كِشد، زیره به كرمان ببرد!دو دلم اینكه بیاید منِ معمولی راسر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد...حامدعسگری# برو به پست
راه،بی،نهایت دیگر به کوه و تیشه و مجنون نیاز نیست!عشــاق قانعند بــه میـخ و پریـزها...حامدعسگری# برو به پست
راه،بی،نهایت گُل از سَر وا بکن! دِه را پریشان می کند بویَتو بــــه سمتِ تــو می آیند باد و بادبادک ها...حامدعسگری# برو به پست
راه،بی،نهایت شب به شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شدماده گـرگــی، دل اگــر، از سگِ چوپان بـبـــرد !حامدعسگری# ؛؛حیوانات به کار رفته استعاره می باشند؛ عذرخواه اگه نامانوس بود... برو به پست
راه،بی،نهایت با همین نیمه؛ همین معمولیِ ساده بسازدیر کردی! نیمهی عاشقترم را باد برد...حامدعسگری# برو به پست