2723

ایا رابطمون خوب میشه؟

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 208 بازدید

سلام من ۱۹سالمه پنج ساله ازدواج کردم شوهرم وقتی اومد خواستگاریم قصد ازدواج نداشتم چون هم سنم کم بود هم درس میخوندم ولی انقد اصرارکردن تا مامانم شرط گزاشت ک بایدبیاد شهرستان و بزاره درسموبخونم(شوهرم توروستا زندگی میکنه و من هم تک دخترم و خیلی ها ازروستای اونامیان شهرستان برازندگی حتی خواهرشوهرامم توشهرستان ماهستن براهمین این شرطو گزاشتیم چون وضع مالی شوهرمم خوب هستو میتونه خونه روبگیره) 

اما الان پنج ساله ک من پیش مادرشوهرم زندگی میکنموهیچ اختیاری ازخودم ندارمو همه ی کاراروازاول کشیدم ب دوش خودم و اوناهم هیچ ارزشواحترامی برام قائل نیستن و اجازه ی درس خوندنم بهم ندادن. شوهرمم اخلاقش اینه ک کم تر راضی میشه فامیلاموخونوادمو ببینمو همیشه دوس دارن پیش فامیلاوخونواده ی خودشون باشم 

اما مشکل فعلی من اینا نیس ایناروگفتم تا از وضعیتمو بدونین. شوهر من بخاطرشغلش تابستونا خونه نیستو هفته ای یک بار میادوازاول هم زمستوناروهم همیشه شب نشینی میرفت و ساعت چهاروپنج صبح میومدواذیت میشدم.

بدبختیه من اخرای زمستون شروع شد شباک ازترس چون شوهرم میرفت شب نشینیو منم ادم ترسوییم بیدار میموندم تا بیادو بخوابم کلاهم سه ساعت میخوابیدم چون صبح باید با مادرش اینا بیدارمیشدم تا ب کاراشون برسم یه شب ک تو تلگرام میچرخیدم نمیدونم اصلن ازروی چه حسابی کنجکاوی بودیا اینکه سرخودمو گرم کنم تویه بحث گروه مختلط شرکت کردم و دوسه نفر اومدن پی ویم منم کلا محل زندگیمو اسممو الکی بهشون گفتم و عکس فیک هم بهشون فرستادم یه جوری انگارک سرکارشون گزاشته بودمو سرخودموگرم کرده بودم ولی واقعا قصدخاصی ازینکارم نداشتم تا اینکه دوشب بعدش شوهرم گوشیمو چک کردو دیدشون و هرچقد التماس کردم ک هیچی نیستو اینا گفت ک بایدجداشیم خواهرشوهرمو شوهرش هم فهمیدن این قضیه رو تا اینکه منو برد خونه مامانم اینا ومنم باقرص خودکشی کرده بودم تا رسیدم خونه مامانم اینا حالم بد شدبردنم بیمارستان داداشم ب شوهرم خبردادو با شوهرخواهرش اومدن بیمارستان و شوهرم منو برگردوند خونه .

حالا ازون ب بعد سرهرچیزی سواستفاده میکنه یه جوری رفتار میکنه انگاردیگه اتو گرفته ازمو میگ از کجا معلوم از قبل همینجوری نبودی چون خداییش اینجوری نبودم نمازم حجابم هیچی کم نمیزاشتم واقعا تواون قضیه وسوسع شدم

بعضی وقتا خوبه بعضی وقتا بد میدونم طول میکشه تایادش بره 

ولی یکم ک ازاول زیادگیرمیدادالان بدترشده مثلا هروقت میام خونه مامانم دعوامیکنه باهام وقتی خونه مادرشم باهام خوبه ها 

منو دیر میاره خونه مادرم این اخلاقشوازاول داشت

 مثلا الان خونه مادرمم دوروز پیش مامانم داشت میرفت مراسم سالگرد یکی ازاقوانش ب من گفت توم تنهانمون بیاتورم ببرم خونه خالت پیش دخترخالت بمون یه ساعت رو منم رفتم وقتی ک شوهرم فهمید باهام دعواکرد ک چرارفتی والان سه روزه جوابمو نمیده حتی دیروزتولدم بود بهم تبریکم نگف 

سریه پیشم ک اومده بودم بخاطر اینکه یه شب بیشترموندم خونه مادرم مامانم اینا مهمون داشتن باهام دعواکردو تا چن روز جوابموندادو وقتی اومد خونه اون قضیه رو پیش کشیدو گف من ک بهت گفتم وقتی یادم بیفته ممکنه یه ماهم محلت ندم

تورو خداکمکم کنید چیکارکنم من نمیخوام ازدستش بدم باور میکنید ازوقتی ک  ۱۴سالم بود رفتم خونه مادرشوهرم میشد وقتایی ک مادرشوهرم اینا تابیست روز خونه نبودم گردشو اینا بودن من ۱۴ ۱۵ساله یه خونه روستایی رو میچرخوندم براخودم سواله پس چرااون موقع ها همچین کاری نکردم حالا بعد پنج سال اینطوری شد. 

تمام خوبیام با کاربدم فراموششون شده

کمکم کنید چیکارکنم زندگیم درس شه 

اطلاعات تکمیلی

سن ۱۹ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز 
بنده قبلا به سوال شما پاسخ دادم امیدوارم راهنمایی بنده مشکل شما را حل کند

شما در سن کمی ازدواج کرده اید و وابستگیتان به خانواده تان طبیعی است از طرفی همسرتان نیز در منزل حضور ندارند یا سرکار هستند یا با دوستانشان . شما بدون همصحبت و تنها هستید که هنه اینها باعث میشود گاهی خطایی از فرد سر بزند 
یاخودتان یافردی که همسرتان از او حرف شنوی دارد باید با ایشان صحبت کند مثل والدینش یا پدرو مادر شما
ایشان باید توجیح شوند که یک فرد متاهل نباید تا نیمه های شب با دوستانش شب نشینی داشته باشد و به زن و زندگی اش تعهد دارد 
موضوع دیگر که باعث دلخوری بین شما میشود اینست که شما بدون اطلاع همسرتان جایی میروید 
مثلا بدون اینکه بگویید از منزل مادرتان به خانه خاله میروید ویا وقتی همسرتان میگویند برگرد بدون اینکه بگویید منزل مادرتان‌می مانید و میگویید مادرم برای من مهمانی داده است
همه اینها راباید باهمسرتان هماهنگ کنید مثلا من میخواهم به منرل خاله ام بروم یا امشب مهمانی است اگر موردی نداره امشب میخوام بمونم فردا صبح میام و ....
هردو شما نیاز به تغییر رفتار و ترک بعضی عادتهای رفتاری را دارید تا زندگی ارامتری را کنار هم تجربه کنید 

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

سلام و خسته نباشید.من برای اولین بار تاریخ 28 بهمن تونستم با همسرم رابطه برقرار کنم.رابطمون اصلا زیا

پاسخ سلام ممنون. عزیزم با توجه به اینکه شما خون ریزی شدید داشته اید احتمال بارداری خیلی ضعیف میباشد نگران نباشید

سلام .5 ماهه عقد کردم توی این مدت با همسرم رابطمون در حد نوازش و ارضا کردن همدیگه بدون دخول بوده .ا

پاسخ سلام و ممنون که سوال تون رو با ما مطرح کردید. خیلی خوب هست که همین الان که هنوز نامزد هستید به یک مشاور سکستراپ مراجعه نمایید تا شما و همسرتان را از ابهام های مختلف در اورد. بنظر می اید که هیچکدام دان...