من ۱۸سالمه شوهرم ۳۱ شیش ساله ازدواج کردم یه بچه شیش ماهه دارم درمورد ازدواجم نپرسین لطفا
خسته شدم بخدا همیشه یه گیر میده بی احترامی میکنه بعضی وقتا دست بزن دارع تو این یکی دو هفته هزاربار دعوا کردیم بقران بابا منم ادمم زندگی راحت میخام بی احترامی کرد بهم من دوشب قهر بودیم من رفتم ک اشتی کنیم پسم زد سرم داد زد فرداش اومد منت کشی باز یه دست لباس خریدم ست تونیک شلواره بخدا خوبه نه کوتاهه نه بلند پوشیدمش رفتم خونه بابام اومد یه قشقرق ب پا کرد ک وقتی خم میشی ک.و.ن.ت پیداست منم گفتم مگ من میخام خم بشم جلو بقیه میگ نه باید بندازیش دور بخدا من حتی تو خونه هم تونیک شلوار میپوشم حتی شالم میپوشم بخاطر اینکه با مامانش زندگی میکنیم میگ استین کوتاه هم نباید بپوشی مردم تاپ و شلوارک میپوشن همسنا من بخدا تو خونه لختن منه بدبخ نمیتونم راحت باشم میگ شبا هم ک میخابیم باید تونیک بپوشی منم دوس دارم با دوستام برم بیرون خوشبگذرونم دوستای متاهلم ک همسنمن بخدا با اینکه بچه دارن هرروز بیرونن باهم من چی باید مادرشوهرمو تحمل کنم شوهرمم باید تحمل کنم میگ هر چی من گفتم درسته تو فکر نداری عقل. نداری
خواهر شوهرم امشب اومده بودن خونمون منم شومیز و شلوار دامنی پوشیده بودم خودشم میگف این لباست خیلی خوبه بعد نشسته بودم پیش خاهرشوهرم داشتیم حرف میزدیم پیام میده میگ اگه میشه خودتو یکم بپوشون ابرومو بردی😑 حس کردم لختم اینو ک گف بخدا خیلی خوبم نشسته بودم چهارزانو شالمم رو پاهام انداختم
بخدا بضی وقتا ب طلاق فک میکنم
هر راهی هم بگین امتحان کردم تو این شیش سال فایده نداشت با ارامش بش گفتم با دعوا گفتم با عصبانیت با مهربونی با ملایمت اصلا فایده نداشت بخدا دیروز رفتم بازار ب فروشنده گفتم تونیک خونگی میخام یکی دادم تیشرت بود اما یکم بلند تر بد گفتم اینو نمیخام استین دار میخام گف اینا ک تو میگی تو خونه ای نمیشن ک
نمیدونس من چ شرایطی دارم دلم ب حال خودم سوخت بخدا
نمیدونمچ گهی بخورم با اینکه وضع مالی بابام یکم خوب نیس ولی میگم بهتر از این زندانه هر دوهفته دوساعت فق میریم بیرون ولی هر هفته با دوستاش بیرونه
بنظرتون چیکار کنم حتی مامانمم باش صحبت کرد فایده نداشت حرف خودشو زد میگه اگ تو خونه تیشرت بپوشه اگ بذارمش بیرونم تیشرت میپوشه😑حرصم میگیره منم ازادی میخام یکم
بنظرم بهترین راه جدا شدنه چون مشاوره هم نمیاد