امروز شوهرم رفته یه گونی پر گردو خریده
بعد میگم چه خبر این همه گرود یک ملیون و هفت صد داده ب گردو
میگه شاید داداشام و بابامینا بخوان
من میگم خوب ب ما چه مغازه پره برن بخرن
تازه پولشو درست نمیدن و ب چرت و پرتی درمیان این حرصم و درآورده بهش گفتم حداقل کیلووی صد تومنی گرفتی صدور بیست یا سی بده بهشون اونا ک درست نمیدن پولشو میگه تو کاریت نباشه الآنم گردو برد براشون
از طرفین اصلا از باباشیناو یکی از داداش خوشم نمیاد چش دیدنشون و ندارم
بد میگم من
اینم بگم چند وقت پیش برنج نداشتن داداشینا جاریم آمد آزما یه برنج برد حالا ما اون برنج و سیصد گرفته بودیم امروز یه برنج ارزون قیمت صدوپنجاهی آورده میگه از برنج شما پیدا نکردیم
اینم از یه طرف حرصم و درآورده
حالا میگم فردا ببرم پس بدم بگم ما از این برنجا نمیخوریم والا