مادرم و همسرم بعد حدود دوسال اینا میخوان آشتی کنن، مثلا ماه پیش که تولد همسرم بود مامانم پیامک تبریک داد و همسرمم جواب داد ، یا مثلا چند بار که پیش مامانم رفتنی مامانم برای همسرمم هدیه مثلا پیراهن خریده
ما راه دور زندگی میکنیم ، مامانم خونه ی پدرمادرش زندگی میکنه خاله هام با سیاست مادرمو کرده پرستار مادربزرگم که محتاجه ، الان مشکل من اینه: همسرم میگه من با مادرت آشتی میکنم اون بیاد خونمون بمونه ، اما من توی خونه ی پدربزرگت نمیرم ولی میرم دم در مادرتو ببینم که اینو مادرم اصلاااااا قبول نمیکنه میگه باید بیاد تو خونه با پدربزرگ حرف بزنه باید برید خونه ی خاله ها و با همه خاله ها و شوهرخاله ها حرف بزنید و صمیمی بشید ، اینم بگم که تو اون دعوا آخری خیلی حرف های بدی بین همسرم و شوهرخاله ها و پدربزرگ رد و بدل شد و همسرم میگه من اصلا باهاشون حرف نمیزنم اینم بگم که در رفتار هم حس میکنم که پدربزرگم نمیخواد با همسرم حرف بزنه فقط مامانم هست که اینجوری میخواد
الان کار همسرم درست شه ما احتمالا بریم شهر خودمون میدونم بریم مامانم میگه خب برو خونه ی خاله یا خاله رو دعوت بگیر که اینو همسرم قبول نمیکنه بعد اگر مادرم بدونه باز گله میکنه که همسرت منزویه بده مگه خاله چه کرده و فلان و بیسار ، یامیگه مثلا جمعه همه خونه پدربزرگ جمع ان شماهم بیایین ، همسرم نره خب دلخور میشه
واقعا موندم چیکار کنم چطور همسرمو راضی کنم 😔