هیچکس اندازه من یعنی ترس نداشت
راضی بودم ۹ماه دیگه بچه ام تو شکمم بمونه ولی عمل نکنم
از انژیوکت سوند آمپول بی حسی کمر شدید میترسیدم
ولی وقتی رفتم دکتر گفت باید اون روز اورژانسی سزارین بشی فقط خداروشکر میکردم که زودتر دارم میبینمش خیلی حس شیرینیه بخدا انقدر که میترسیدم استرس داشتم ارزشش رو اصلا نداشت چقدر فکرم درگیر بود شب تا صبح به این فک میکردم چطور قراره بچه ام به دنیا بیاد
اخرم بعداز سزارین رفتم سی سی یو بستری شدم بخاطر فشار خون بالا
ان شاالله قسمت همه منتظرا بشه بحق این ایام عزیز دامن همشون سبز بشه